روایت جالب رضا کیانیان از شب زفاف یک زن و شوهر(+18)
مثلا وقتی خاله ام می خواست جلوی شوهر خاله ام چای بگذارد شوهر خاله ام می گفت چرا زحمت می کشید؟ یا خاله ام می گفت قند بیاورم برایتان یا نبات؟ شوهر خاله ام می گفت: راضی نیستم خودم بر می دارم.
کیانیان در ادامه گفته: دوستی می گفت عمه و شوهر عمه من هم در تمام عمر همین قدر تعارفی بودند. من زمانی از عمه و شوهر عمه ام پرسیدم: حاج آقا با این همه ادب و تعارف شب زفاف چه کردید؟
گفت: من و عمه ات را بردند حجله و در را قفل کردند. عمه ات آن سمت نشست و من سمت دیگر. رختخواب هم پهن بود. اما هیچ کدام جرات نداشتیم به هم نگاه کنیم.
بعد از یک ساعتی عزمم را جزم کردم. رفتم به سمت عمه ات و روبنده اش را برداشتم. عمه ات آنقدر خجالت کشید و قرمز شد که من نفسهایم به شماره افتاد و به جای خودم برگشتم.
یک ساعت دیگر گذشت و من عزمم را جزم کرد م و این بار کنارش نشستم و گونه او را بوسیدم. عمه ات هم می گفت: قربون لب و دهنتون چرا زحمت میکشید؟...